زانو در گل، دل در حرم امام هشتم+فیلم
اجتماعي
بزرگنمايي:
پیام خراسان - خستگی و گِل راه را سد نکرد. پیرمردی با قامت خمیده، پیشانیاش را بر پرچم گذاشت و در میان خوشههای برنج، هوای مشهد را نفس کشید. - اخبار استانها -
خبرگزاری تسنیم، لنگرود - صبح بود، خورشید تازه سر از افق برآورده بود و مه لطیفی روی شالیزارهای لنگرود نشسته بود. صدای آب، صدای پرندهها، و صدای دستان خستهی کشاورزانی که از سپیدهدم مشغول کار بودند، فضای آرامی ساخته بود؛ اما آن روز، قرار بود شالیزار شاهد اتفاقی غیرمنتظره باشد.
خادمان حرم امام رضا(ع) با پرچم سبز و متبرک آستان قدس، پا به دل مزارع گذاشتند. خاک، آب، خوشههای برنج، و دستان خستهی کشاورزان، همه در برابر این پرچم سر تعظیم فرود آوردند.
چهرههایی که زیر آفتاب و میان سختی کار روزانه خسته به نظر میرسید، ناگهان جانی تازه یافت؛ لبهایی که دعای خیر را زمزمه میکردند و دستانی که با احترام و عشق به سمت پرچم متبرک دراز شده بود، نشان از عمق ارادت قلبی آنان به امام مهربانیها داشت.
اجرای 300 برنامه در دهه کرامت با شعار ایران امام رضا(ع) خادمان امام رضا(ع) با همان لباسهای رسمی، وارد زمینهایی شدند که گل تا زانو بالا آمده بود. اما هیچ چیز مهمتر از دلهای خاکخوردهی مردم نبود. دلهایی که سالهاست برای زیارت بیتاباند. در آن لحظه، تفاوتی نبود میان صحن و شالیزار.
کشاورزان از میان ردیفهای برنج بیرون آمدند، لباسهای کارشان گِلی بود، اما دلهایشان از نور ایمان و عشق به امام آکنده بود. یکی از آنها با دستانی پینهبسته پرچم را لمس کرد و زیر لب گفت: سالهاست آرزویم این است که به زیارت حرم امام رضا(ع) بروم، اما شرایط کار و زندگی همیشه مانع شده است. امروز، انگار خود امام رضا(ع) به دیدار ما آمده و پرچم متبرک حرم را برای ما آورده است. دیگر آرزوی بیشتری ندارم.
.
در دل گل و آب، جایی که زندگی از زمین میجوشد، زنی با دستانی خسته، زانو زده بود و پیشانیاش را به پرچم امام رضا(ع) چسبانده بود. خاک لباسش را پوشانده بود، اما دلش آسمانی بود. او نیامده بود به زیارت؛ زیارت به سراغ او آمده بود.

مزارع شالی که با دستان زحمتکش کشاورزان سرسبز شده بودند، ناگهان جلوهای متفاوت پیدا کردند؛ گویی حضور پرچم امام رضا(ع)، نفس تازهای به این زمینها بخشیده بود و دستان پینهبسته کشاورزان در دل سبزی مزارع، شوقی بیمانند پیدا کرده بودند.
مردی که تا کمر در آب شالیزار بود، با دیدن خادمان، به سمت آنها آمد و بیتوجه به خستگیاش، زمین را لمس کرد و برای تبرک، دست خود را بر پرچم گذاشت. یکی دیگر از کشاورزان پیر، با دستان لرزان، پرچم را لمس کرد و آرام زیر لب گفت: ای امام رضا(ع)! ای ضامن آهو! دعا کن که برکت زندگیمان افزون شود.
پیرمردی که قامتش از سالها کار در زمین خمیده بود، زانو زد و با دست لرزانش پرچم را بوسید. اشکهایش در میان شیارهای صورتش فرو رفت و نگاهش را به آسمان دوخت. گویی در همان لحظه، فاصلهی بین شالیزار و صحن گوهرشاد از میان برداشته شده بود.

وقتی پرچم سبز حرم امام رضا(ع) بر دستان خادمان بالا رفت، زنانی که تا چند لحظه پیش مشغول نشاکاری بودند، ناگهان ایستادند. یکی دست بر دهان گرفت، یکی اشک را از گونهاش پاک کرد، و دیگری با چشمانی خیره گفت: "امامم اومده مزرعهمون…"
حضور پرچم امام رضا(ع) در میان این زمینها، گویی پیام روشن امید و آرامش بود. کشاورزانی که شاید فکر میکردند دور از دسترس این فضای معنوی هستند، اکنون امام را در کنار خود حس کردند.
فضای شالیزارها با حضور خادمان، چیزی فراتر از زمین و کشاورزی شده بود؛ انگار تبدیل به مکانی مقدس گشته بود. نسیمی که از میان شالیها میگذشت، گویا زمزمهای از حرم امام رضا(ع) بود که به گوش دل کشاورزان میرسید و روحشان را نوازش میداد.
این لحظات شیرین و معنوی، نه تنها خاطرهای فراموشنشدنی برای کشاورزان زحمتکش بود، بلکه یادآور ارتباطی قلبی و عمیق با امام رضا(ع) شد؛ اینکه عشق به امام هشتم محدود به هیچ شرایطی نیست. چه در کنار مزارع گِلی، چه در حرم مطهر، دلهای عاشق همیشه راهی برای پیوند با امام پیدا میکنند.
در آن صبح مهآلود، زمین از آسمان جدا نبود. اینجا، در دل خاک، برکت جاری بود. انگار امام مهربانی آمده بود تا خستگی را از دل و جان این مردم ببرد؛ تا بگوید که دیدهشدهاند، که دعایشان به حرم رسیده، حتی اگر هنوز دلشان راهی زیارت نشده باشد.
انتهای پیام/
-
سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۳:۳۷
-
۹ بازديد
-

-
پیام خراسان
لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/864284/