پیام خراسان
صدای بی‌صدایان از دل خاکستر؛ افشای راز ایرانیان در فاجعه بندر شهید رجایی
پنجشنبه 11 ارديبهشت 1404 - 22:51:57
پیام خراسان - در سرزمینی که همیشه با زبان سکوت و آیین‌های خود در برابر دردها و مصائب ایستاده است، فاجعه‌ها چیزی بیشتر از زخم‌ها هستند. جایی که مردم به وقت درد، معنای سکوت سنگین خود را با حضور پُر می‌کنند نه با فریاد. در این سرزمین، همیشه چیزی فراتر از فریاد وجود داشته است چیزی از جنس حضور، از جنس آیین که حتی واژه‌ها توان توصیفش را ندارند.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
حادثه بندر شهید رجایی فقط یک فاجعه صنعتی یا یک اشتباه انسانی نبود بلکه آیینه‌ای بود از بازتاب روشن آن‌چه جامعه ایران در سینه‌اش حمل می‌کند اما کمتر درباره‌اش فریاد می‌زند. برخلاف روایت‌های دم‌دستی که در هر بحران یا حادثه‌ای، مردم را به بی‌تفاوتی یا تحلیل رفتن همدلی متهم می‌کنند، واکنش‌های واقعی مردم ایران بار دیگر نشان داد، با جامعه‌ای مواجهیم که مدل خاصی از همدلی دارد. مدلی که نه شبیه رفتار جوامع نمایشی است و نه به سادگی در چارچوب‌های روان‌شناسی قابل تعریف و بازشناسی است. وقتی انفجار رخ داد، ایرانیان به جای اینکه درد و رنج خود را با فریادها و اعتراضات فوری تخلیه کنند با حضور و مشارکت‌های آرام به سوگ می‌نشینند و یادها و خاطرات جمعی‌شان را زنده می‌کنند. صف‌های طولانی برای اهدای خون، پیام‌های پر از اندوه در شبکه‌های اجتماعی، رژه خودجوش کاروان‌های کامیونی به احترام جان‌باختگان در شهرهای مختلف و مجالس سوگواری که بدون دخالت مقامات رسمی شکل گرفت. این‌ها نمودهایی از همدلی ایرانی هستند اما نه از نوع هیجان‌زده و زودگذر، بلکه از جنسی عمیق، حافظه‌محور و آیینی. درواقع، فاجعه بندر شهید رجایی تنها زخمی تازه نبود بلکه تداومی بود بر زخم‌های پیشین، گویی هر فاجعه‌ای در این جامعه به بخشی از یک پازل بزرگ‌تر از رنج‌ها و دردهای جمعی تبدیل می‌شود.
در دل چنین جامعه‌ای، درد نه فراموش می‌شود و نه به این سادگی قابلیت تخلیه شدن دارد. مردم ایران با رنج‌های جمعی‌شان زندگی می‌کنند، آن‌ها را ثبت می‌کنند، بر دوش خود حمل می‌کنند و در هر بحران تازه‌ای در آینده لایه‌ای از خاطرات پیشین خود را بازخوانی می‌کنند. این همان چیزی‌ست که ما باید آن را «حافظه درد» بنامیم؛ جایی که می‌فهمیم فاجعه امروز، تداوم همان زخم‌های التیام نیافته‌ دیروز ما هستند و یادآوری این نکته که گویی مردمان ایران را برای زیستن با اندوه ساخته‌ و پرداخته‌اند.
در این میان، رسانه‌ها و تحلیل‌گران باید با یک بازاندیشی اساسی، به جای داوری از منظرهای رایج و فرسوده، سعی کنند زبان این نوع خاص از مشارکت را درک کنند. مدل بروز هیجان عمومی در ایران، شباهتی به مدل‌های سایر نقاط جهان ندارد. مردم ایران نه ساکت‌اند و نه منفعل؛ بلکه در حال خلق زبان‌های جدیدی از همدلی‌اند که بیرون از چارچوب‌های مسلط جای می‌گیرند و اینجاست که باید ادعایی بزرگ خلق کرد: «ایرانی نه فراموش می‌کند، نه تسلیم می‌شود؛ او از دل حوادث هم روشی برای مقاومت و پاسخ به شکاف اجتماعی‌ای می‌سازد.»
انفجار بندر شهید رجایی که ده‌ها جان عزیز را به خاک سرد سپرد، جدا از علل و مقصران آن، تنها آوار و آتش و خاکستر برجا نماند، بلکه دوباره بخشی از یک الگویی دیرینه‌ که ریشه در تاریخ دارد قدعلم کرد. نوعی مشارکت جمعی‌؛ عملی برای حفظ و بازسازی پیوندهای اجتماعی در زمانی که نهادهای رسمی در سکوت یا ناکارآمدی فرو رفته‌اند و با مدیریت ناصواب خود زمینه‌ساز بحران و انفجار در بطن جامعه می‌. جامعه ایرانی گرچه خسته از حوادث است اما چنانکه در مرگ سهراب، شاهنامه نه به سوگ که به ساختن حافظه‌ای جمعی پرداخت؛ همچنانکه در طول تاریخ اندوه را به آیین، فاجعه را به روایت و سوگواری را به مناسک بدل کرد به یک «یادمان‌سازی خودجوش» به جای زاری ایستاد و خاطره ساخت.
در واکنش مردم ایران به این واقعه، الگوی صبوری‌ای نهفته است که دیر می‌جوشد اما وقتی لبریز شود، به شعری از جنس تاریخ بدل می‌شود. این جامعه فراموش‌کار نیست. مردمش درد را ذخیره می‌کنند، تا در لحظه‌ای خاص، فریادش را در قالبی آیینی بیرون بریزند. سوگ این مردم، بیشتر از شکل فرهنگی دارد؛ ریشه در اسطوره و حماسه دارد. برای همین است که حتی در عزاداری‌ها، ما بیشتر با نماد، اجرا، نمایش، و بازسازی خاطره مواجهیم نه تسلیم. در ایران، هیچ فاجعه‌ای بی‌پاسخ نمی‌ماند حتی اگر سکوت کرده باشند، حافظه‌شان سخن می‌گوید.
بندر شهید رجایی در این میان، تبدیل شد به نمادی از تقاطع دو واقعیت شد: واقعیت بحران‌زده‌ای که مدیریت رسمی کشور توان مدیریت آن را ندارد و واقعیت اجتماعی‌ای که هنوز زنده، مشارکت‌جو و حساس باقی مانده است. در همین نقطه است که باید به آن سوگیری خطرناک اشاره کرد؛ سوگیری‌ای که ما را وادار می‌کند تنها نبود اعتراض را ببینیم اما حضور عمیق مردم در آیین‌های غیررسمی در مشارکت‌های ساکت اما پُرمعنا و در بازنشر همدلانه درد را نادیده بگیریم.
در چنین جامعه‌ای، کامیون‌هایی که برای احترام به درگذشتگان قطار می‌شوند، از هزار شعار سیاسی پرمعناتر است؛ چون برآمده از دل مردم است نه از چرتکه‌های معمول در دنیای زشت سیاست. چرا فستیوال «کوچه» در بوشهر نگوییم که قرار بود محفلی از موسیقی و شادی باشد و با آن همه سنگ‌اندازی‌ها و جنجال‌ها باز راه خود را به خیابان‌ها باز کرده بود به ناگاه به آیینی سوگوارانه بدل شد. هنرمندان، سازهایشان را کنار گذاشتند و با سنج و دمام مرثیه‌‌سرا برای قربانیان شدند؛ حضوری که نه از سر اجبار بلکه از عمق همدلی برخاسته بود. رسانه‌ها، اگر چشم بگشایند و جرات به خرج دهند این کاروان‌ها و فستیوال‌ها را به اندازه گزارش رسمی یک نهاد جدی خواهند گرفت. تحلیل‌گران اگر گوش سپردن بیاموزند، صدای سکوت را خواهند شنید؛ صدایی که در سوگ‌نامه‌ها، در اشک کامیون‌داران، و در پیام‌های ساکت اما پرمعنای شبکه‌های اجتماعی پژواک دارد بنابراین رسانه‌ها و تحلیل‌گرانی که همواره زبانی دراز دارند باید کلاه خود را بالاتر گذارند و از منظرهای رایج و کلیشه‌ای فعلی فراتر رفته و اعتراف کنند که جامعه امروز ایران بسیار پیشروتر از آنها قدم برمی‌دارد.آنها باید تلاش کنند تا زبان جدید این نوع همدلی و واکنش جمعی را درک کنند قبل از آنکه زیر غبار حرکت این مردم دفن شوند.
اگر با چنین زاویه‌ای به رفتارشناسی جامعه‌مان بپردازیم آنگاه نباید از نظرمان دور بدانیم که این حافظه درد، اگرچه فعلاً در آیین‌ها و نشانه‌ها متجلی می‌شود اما می‌تواند به‌مرور تبدیل به انرژی اجتماعی عظیمی شود؛ انرژی‌ای که اگر بارها نادیده گرفته شود نه تنها به فرسایش اعتماد عمومی می‌انجامد بلکه می‌تواند صورت‌های جدیدی از نارضایتی یا حتی خشم جمعی را خلق کند. اینجاست که تفاوت میان «تحمل» و «فراموشی» باید روشن شود. مردم ایران تحمل می‌کنند، اما فراموش نمی‌کنند.
در نهایت، بندر شهید رجایی برای ما فقط یک زخم دیگر نیست؛ بلکه یک یادآوری‌ست. یادآوری اینکه جامعه‌ای زنده در برابر ما ایستاده که هنوز می‌بیند، احساس می‌کند و در بزنگاه‌ها به یاری یکدیگر می‌شتابد، حتی اگر صدایش شنیده نشود. جامعه‌ای که هرچند رسانه‌ای برای بیان خواسته‌ها، اعتراضات و گلایه‌های خود ندارد اما به حرکت خود ادامه می‌دهد و در دل همین آیین‌ها، تاریخ اجتماعی خودش را می‌نویسد. فاجعه‌ها، برای چنین جامعه‌ای، تنها درد نیستند، فرصتی‌اند برای بازسازی رشته‌های همدلی و بازنویسی حافظه جمعی.
این متن، تلاشی است برای دیدن دوباره چیزی که همیشه بوده اما نادیده گرفته شده است: «همدلی آرام، حافظه‌دار و مشارکت‌جوی مردم ایران؛ همدلی‌ای که در سکوت می‌جوشد، در آیین می‌بالد و در زمان مقتضی، خود را بازتعریف می‌کند.»

http://www.khorasan-online.ir/Fa/News/861409/صدای-بی‌صدایان-از-دل-خاکستر؛-افشای-راز-ایرانیان-در-فاجعه-بندر-شهید-رجایی
بستن   چاپ