پیام خراسان
ماجراهای «خانه وحشت» در اعترافات عاملان جنایت!
پنجشنبه 25 ارديبهشت 1404 - 15:56:11
پیام خراسان - خراسان / چهار متهم یک پرونده جنایی در آخرین جلسه محاکمه، ماجراهای تکان‌دهنده «خانه وحشت» را در حضور قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی بازگو کردند و در اعترافاتی هولناک به تشریح قتل جوانی پرداختند که او را 14 سال قبل در یک منزل مسکونی دفن کرده بودند!
در آغاز جلسه محاکمه که با یادآوری و هشدار رئیس دادگاه مبنی بر رعایت نظم و احترام جلسه همراه بود، اولیای دم اشد مجازات را برای متهمان تقاضا کردند و سپس متهمان این پرونده جنایی یکی پس از دیگری در جایگاه متهمان قرار گرفتند و زوایای پنهان جنایت در «خانه وحشت» را بازگو کردند.
«صمد» یکی از متهمان به قضات باتجربه شعبه ششم دادگاه گفت: «عیسی-ر» (یکی از متهمان) دایی من است. آن زمان (سال 89) یک روز به من گفت: جوانی به نام «نعمت» با همسر یکی از دوستان صمیمی‌ام ارتباط دارد و مدام به دنبال او می‌رود. حالا این موضوع ناموسی است و ما قصد داریم او را گوشمالی بدهیم. آن روز دایی‌ام از من کمک خواست که به همین خاطر با او و دوستش «عیسی–ب» به طرف کوچه کاسب‌ها در تربت جام رفتیم تا آن جوان را به من نشان بدهند و من زمانی «نعمت»را دیدم در کنار همسر دوست دایی‌ام قدم می‌زد! بالاخره قرار شد «م-ب» با توسل به شگردهای زنانه او را به خانه بکشاند و ما هم آن جوان را ادب کنیم! با این نقشه بلافاصله من و دایی‌ام به خانه رفتیم و در گوشه‌ای مخفی شدیم تا «نعمت» به همراه «م-ب» وارد خانه شد اما هنگامی که قدم در پذیرایی گذاشت ناگهان «عیسی-ر» را مقابل خود دید و با یکدیگر گلاویز شدند. در همین حال من و «عیسی –ب» نیز به کمک او رفتیم چرا که «نعمت» (جوان 33 ساله) قوی‌تر بود. خلاصه ما 3 نفری او را کنترل کردیم و دست و پاهایش را بستیم. در این شرایط بود که من از آن منزل (خانه وحشت) بیرون آمدم ولی به دایی‌ام و دوستش تاکید کردم که با او کاری نکنند! آن‌ها هم گفتند «فقط گوشمالی می‌دهیم و بعد رهایش می‌کنیم»! بعد از این ماجرا من به روستا بازگشتم تا این که پس از گذشت چند روز دوباره به خانه اجاره‌ای دایی‌ام (خانه وحشت) رفتم و آن‌ها را دیدم که به همراه همسرانشان قصد مسافرت دارند! «عیسی –ر» (دایی) کلید منزل را به من داد و خودشان رفتند. حدود 17 یا 18 روز در آن منزل ماندم ولی احساس می‌کردم تحت تعقیب هستم. این بود که کلید را در داخل خیابان انداختم و دوباره در حالی به روستا بازگشتم که نمی‌دانستم آن‌ها چه بلایی به سر«نعمت» آورده‌اند. روز بعد شنیدم از خانه‌ای در تربت جام یک جسد بیرون آمده است! خیلی کنجکاو شدم و پنهانی به طرف منزل اجاره‌ای دایی‌ام رفتم، آن‌جا بود که فهمیدم آن‌ها «نعمت» را کشته و دفن کرده بودند ولی آن‌ها به من خیانت کردند چرا که موضوع ناموسی را مطرح کردند و قرار نبود کسی را به قتل برسانند! وگرنه به هیچ وجه با آن‌ها همراه نمی‌شدم ...
پس از اعترافات «صمد»، «م-ب» نیز در جایگاه متهمان ایستاد و درباره نحوه کشاندن «نعمت» (مقتول) به (خانه وحشت) گفت: من با اصرار «عیسی-ر» به نعمت پیام دادم و با او قرار گذاشتم اما فکر نمی‌کردم آن‌ها بخواهند او را به قتل برسانند. «عیسی–ر» مرا فریب داد چرا که مدعی بود از نعمت طلب مالی دارد و نمی‌تواند آن را وصول کند! و این گونه مرا طعمه قرار داد و نقشی در قتل نداشتم. وقتی آن 3 نفر با نعمت درگیر شدند من به خانه پدرم رفتم و زمانی بازگشتم که دیدم دست و پای نعمت را بسته‌اند و او را در وسط اتاق دراز کرده‌اند که همان شب و یا شب بعد نعمت جان سپرد ...
در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، «عیسی–ب» نیز در آخرین دفاعیات خود به قضاتی که با طمأنینه به اعترافات و اظهارات متهمان گوش می‌دادند، گفت: «عیسی -ر» که از دوستانم است به من گفت «نعمت» پول 60 کیلوگرم کریستال متعلق به یک فرد افغانستانی را بالا کشیده است و پاسخش را نمی‌دهد که هیچ، حتی به او توهین هم می‌کند! با این ادعای «عیسی –ر»به مشهد رفتیم و او فردی به نام «نجیب» را به من نشان داد که خیلی در مضیقه قرار گرفته بود. آن مرد افغانستانی هم موضوع را برای من تعریف کرد و سپس از ما خواست تا برایش کاری بکنیم که به پولش برسد! در همین حال «عیسی–ر» هم خیلی پیله کرد که من پذیرفتم. سپس طبق نقشه قبلی «م-ب» به نعمت پیام داد و با او صحبت کرد تا این که او را به خانه کشاند. آن‌جا من و «صمد»، «نعمت» را گرفتیم و «عیسی-ر» دست و پای او را بست. بعد هم از من خواست تا خودروی پژوی نعمت را به خانه پدرم ببرم چون اگر خودرو آن‌جا باشد مأموران مشکوک می‌شوند! خلاصه من «صمد» را به میدان فرمانداری بردم تا به روستا برود و خودم به خانه «عیسی-ر» (خانه وحشت) بازگشتم. بعد هم به اتفاق «م-ب» در حالی به داخل اتاق دیگر رفتیم که «نعمت» با دست و پای بسته ناسزا می‌گفت و فریاد می‌زد خلاصم کن! «عیسی-ر» هم یک طناب به دور گردن و دست و پاهای او بست تا این که آرام آرام چهره‌اش کبود شد. به او گفتم شل‌تر ببند! می‌میرد! ولی او می‌گفت: تو به این کارها کاری نداشته باش! ممکن است فرار کند! خلاصه ما در پذیرایی خوابیده بودیم که در نیمه‌های شب دیدم متکای «نعمت» پر از خون است! هراسان پرسیدم چی شد؟ «عیسی-ر» گفت: خودش را به مردن زده است! «م-ب» هم که از خواب بیدار شده بود به او گفت: حالش خراب است باید او را به بیمارستان ببرید! ولی «عیسی-ر» ما را از اتاق بیرون کرد و در حالی که «نعمت» به سختی خُرخُر می‌کرد بالای سر پیکرش نشست و به استعمال مواد مخدر مشغول شد. صبح روز بعد بوی تعفن در خانه پیچیده بود که دیدم «عیسی-ر» جسد نعمت را درون پتو پیچیده است و می‌گوید «تمام کرد!» «م-ب» هم که ترسیده بود مدام می‌گفت: تو با من روراست نبودی! بعد از این ماجرا هم چاله‌ای حفر کردیم و جسد را درون آن گذاشتیم، سپس خاک و سیمان ریختیم و چند روزی را در همان خانه اجاره‌ای به سر بردیم تا این که تصمیم گرفتیم با حمایت نجیب به افغانستان برویم. این بود که به همراه همسرانمان از طریق مرز زابل و به طور قاچاقی به افغانستان رفتیم و حدود 4 ماه را در آن‌جا بودیم. بعد هم به ایران بازگشتیم و در کرج ساکن شدیم تا این که 11 سال بعد در آن‌جا ما را دستگیر کردند و ...
«عیسی-ر» (متهم دیگر این پرونده جنایی) نیز در اعترافات تکان‌دهنده خود درباره ماجرای «خانه وحشت» گفت: هدف اصلی ما نقد کردن طلب نجیب بود. «م-ب» که با «عیسی-ب» دوست بودند وقتی «م-ب» سوار بر خودروی «نعمت» به خانه می‌آمدند خودرو را داخل کوچه پارک کرد. من به خواهرزاده‌ام (صمد) گفته بودم که موضوع ناموسی است ولی مرحوم خیلی زور داشت. زمانی که وارد خانه شد «عیسی-ب» گردنش را تاباند و ما 3 نفری به او چسبیدیم که روی زمین افتاد. سپس 3 نفری دست و پاها و بعد هم دهانش را با پارچه بستیم! «نجیب» (مرد افغانستانی) دوست من بود و قرار بود مبلغی به من بدهد. مرحوم (نعمت) هم گفت: 70 میلیون می‌دهم مرا رها کن! ولی من گوش نکردم. هنگامی که دیدم حالش خوب نیست لوله خودکار را در دهانش گذاشتم نفس بکشد و به او شوک دادم ولی او خشک شده بود! حدود 3 ساعت از خانه بیرون رفتم، وقتی برگشتم خون زیادی روی فرش ریخته بود. گفتم: او را کشتی؟ گفت: نه! فیلم بازی می‌کند!...
در این هنگام قاضی پرسید: اگر شما قتل نکرده بودید، پس چرا خودتان را معرفی نکردید؟
متهم پاسخ داد: من نمی‌دانستم چنین قصدی دارد!
اظهارات متهم در حالی بود که وی در روند دادرسی و نزد بازپرس پرونده ماجرای دیگری را بازگو کرد.
«عیسی-ر» درباره جنایت در (خانه وحشت) گفته بود: «وقتی همسر «عیسی-ب» به همراه نعمت وارد خانه شدند ما از پشت در بیرون آمدیم و عیسی با چوب ضربه‌ای به گردن «نعمت» زد که روی زمین افتاد. آن موقع زنده بود که به اتفاق یکدیگر دست‌های او را از پشت بستیم. بعد هم او مرا در حالی از خانه بیرون کرد که خودش هر چه می‌توانست با چوب به وی ضربه می‌زد و همسرش نیز به او کمک می‌کرد! بعد از حدود 10 دقیقه وقتی به داخل خانه بازگشتم دیدم از بینی «نعمت» خون می‌آید و تمام کرده است!
با پایان یافتن جلسه محاکمه و اعترافات متهمان در آخرین دفاع، قضات باتجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی وارد شور شدند تا رأی خود را درباره این پرونده جنایی دلهره‌آور صادر کنند. 
بازار

http://www.khorasan-online.ir/Fa/News/870301/ماجراهای-«خانه-وحشت»-در-اعترافات-عاملان-جنایت!
بستن   چاپ