بزرگنمايي:
پیام خراسان - هم میهن / امروز سالگرد درگذشت عبدالله دوامی است؛ کسی که بسیاری از موسیقیدانها و اساتید آواز معتقدند، اگر او نبود، میراث بزرگی از ردیفهای موسیقی سنتی به نسلهای بعد منتقل نمیشد.
امروز سالگرد درگذشت عبدالله دوامی است؛ کسی که بسیاری از موسیقیدانها و اساتید آواز معتقدند، اگر او نبود، میراث بزرگی از ردیفهای موسیقی سنتی به نسلهای بعد منتقل نمیشد. دوامی ردیفدان آوازی بود و تبحر در نواختن تنبک داشت. اما بهدلیل شخصیت گوشهنشین و منزویاش، بیشتر اطلاعاتی که درباره زندگی او وجود دارد، از شاگردان و دوستان صمیمیاش که اجازه حضور در محضر او را داشتند، به امروز رسیده. معمولاً به سختی شاگرد قبول میکرد، اما شاگردانش بعد از تمام شدن درس، دیگر خود استاد موسیقی سنتی بودند.
خاطرات پراکندهای از محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، فرامرز پایور، روحالله خالقی و نورعلیخان برومند، در مواجهه با عبدالله دوامی بهعنوان استاد خود، در کتابها و مقالات مختلفی وجود دارد. با تلاش همین شاگردها هم بود که ردیف آوازی بهنام عبدالله خان دوامی در تاریخ موسیقی سنتی ایران به ثبت رسید. علاوه بر زندگی موسیقیایی، داستان زندگی پرفرازونشیب دوامی هم از نکات مهم درباره این چهره است که از دید عموم مردم مغفول مانده است.
تولد در روستا تا آشنایی با درویشخان
روستایی در نزدیکی شهرستان تفرش وجود دارد بهنام طاد، این روستا را زادگاه حکیم نظامی میدانند. در سال 1270 شمسی، یعنی همان سال که پس از اعتراضات مردمی و علما و تحریم تنباکو، قرارداد تالبوت لغو شد، پسری در این روستا در یک خانواده مرفه به دنیا آمد که نام آن را عبدالله گذاشتند. عبدالله پسر ابوالقاسمخان دوامی و از ملاکین طاد بود و دوست داشت فرزندش درسخوانده باشد. در مکتبخانه روستا یک سالی عبدالله در کنار سایر بچهها درس خواند، اما پدر او را در 8 سالگی به تهران فرستاد.
عبدالله از همان دوران کودکی به تصنیفخوانی علاقه داشت و با ساز و آواز بیگانه نبود. او تازه به سن نوجوانی داشت قدم میگذاشت که یک مهمانی مسیر زندگیاش را تغییر داد. شاپور بهروزی در کتاب «چهرههای موسیقی ایران» از قول خود عبدالله دوامی ماجرای این مهمانی را نقل کرده: «کشش من به سوی موسیقی به این صورت شروع شد که شبی به منزل میرزا تقیخان مجدالممالک (یکی از چهرههای سیاسی شناختهشده تهران در دوران قاجار) که از آشنایان من بود، رفته بودم. در آنجا شروع به خواندن کردم. در این مجلس علیخان نایبالسلطنه که از خوانندگان بنام بود، حضور داشت. پس از شنیدن آوازم من را تشویق کرد و گفت: «اگر شما به این کار ادامه بدهی خواننده خوبی خواهی شد». من از این گفته دلگرم شدم و اولین مشق را که شور بود، نزد علیخان شروع به آموختن کردم».
بعد از آن دوران دیگر عبدالله غرق در شعف یادگیری آواز، آرامآرام با دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی آشنا شد. 12 ساله که بود، باید وارد دوران دبیرستان میشد. در آن روزها دبیرستانی تازهتاسیس در تهران افتتاح شده بود که بسیاری از افراد مشهور و سیاستمداران، فرزندان خود را به آنجا میفرستادند؛ دبیرستانی بهنام «تربیت». مدرسهای در نزدیکی دروازه قزوین که باید بهسختی درس میخواند تا از دیگر دانشآموزان عقب نماند. در مدرسه تربیت، دوستی عمیقی میان عبدالله و یکی از همکلاسانش شکل گرفت. این دوست نامش رکنالدین بود و میگفتند، فرزند محمدکریمخان مختارالسلطنه، فرماندار تهران است. البته رکنالدین چندسالی از عبدالله بزرگتر بود و احتمالاً یکی از آنها در درس پیشتر یا کندتر بود که همکلاس شده بودند.
این دوستی تاثیر عجیبی بر زندگی دو دوست گذاشت. موسیقی کار خودش را کرده بود. رکنالدین شیفته کمانچهنوازی بود و عبدالله عاشق آواز. در همان محافل و دورهمیها بود که هردو با درویشخان آشنا شدند. بعدتر رکنالدین از کمانچه به ویولن تغییر ساز داد و عبدالله برای اینکه آوازش را با موسیقی همراه کند، شروع به یادگیری تنبک کرد. درویشخان در آن دوران در انجمن اخوت که مربوط به دراویش صفایی بود، ارکستری را تشکیل داده بود و رکنالدین و عبدالله دوامی هم در آن مشغول بودند. همهچیز برای یک نوجوان عاشق موسیقی فراهم بود و عبدالله داشت در موسیقی پیشرفت میکرد که محمدعلیشاه قاجار مجلس را به توپ بست. این اتفاق تا مدتها باعث توقف گروههای موسیقی شد.
سفر به اروپا و ضبط صفحه موسیقی
انقلاب مشروطه در تیرماه 1288 که به پیروزی رسید، دوباره شرایط برای گروههای موسیقی فراهم شد و ارکسترهای انجمن اخوت هم پا گرفتند. دیگر عبدالله هم دبیرستان را به اتمام رسانده بود و در اداره پست مشغول به کار شد. بحث ضبط صفحه و موسیقی سنتی ایرانی از پیش از انقلاب مشروطه در ایران مطرح بود. به دعوت مظفرالدینشاه و بهدلیل علاقه او به گرامافون، شرکت ضبط صفحهای هم به ایران آمده بود و چند کار در تهران ضبط شد. اما آنچنان حرفهای و مورد قبول نبود. در سال 1288 به دعوت یک شرکت اروپایی، درویشخان و چند نوازنده دیگر برای ضبط صفحه به اروپا رفتند.
اما در دور دوم دعوت از درویشخان و گروهش برای ضبط صفحه در آلمان در سال 1293، این استاد به دو شاگرد خود یعنی عبدالله دوامی و رکنالدین مختاری هم پیشنهاد داد که در این سفر همراه گروه باشند. اما هردوی آنها حالا شغل دولتی داشتند. رکنالدین که مامور نظمیه شده بود، نتوانست اجازه سفر را کسب کند، اداره پست به عبدالله هم اجازه نداد و حتی مطربی را برای یک کارمند دولتی امری قبیح میدانست. اما عبدالله موسیقی را بر کارش ترجیح داد و از اداره پست استعفا داد.
خود عبدالله درباره این اتفاق و سفرش به اروپا گفته: «کارم را رها کرده به اتفاق مشیر همایون، طاهرزاده، اقبالالسلطنه، باقرخان و درویشخان عازم اروپا شدم. ورود ما به بادکوبه مصادف با جنگ جهانی اول بود و اروپا بهخصوص برلین در آتش خانمانبرانداز جنگ میسوخت. در همین گیر و دار بود که از بنگاه صفحه پرکنی، تلگرافی دریافت داشتیم که از حرکت به برلین خودداری کرده، در عوض به تفلیس برویم. ما هم رفتیم. در تفلیس هریک 100صفحه پرکردیم که متاسفانه بهواسطه اوضاع مغشوش ناشی از جنگ، صفحهها هرگز به تهران نرسید.»
عبدالله دوامی بعد از بازگشتاش از سفر اروپا به اداره مالیه رفت. او از همان سال تا پایان بازنشستگی در این اداره ماند. اما همیشه موسیقی برایش اهمیت داشت. با اینکه در 23 سالگی دیگر به چهرهای شناختهشده در تصنیفخوانی و تنبکنوازی تبدیل شده بود، اما باز هم دست از یادگیری برنداشت. حسینخان کمانچهکش و میرزا حسنقلیخان از اساتید برجسته موسیقی آن دوران بودند که در کنار درویشخان، عبدالله سعی میکرد از آنها یادبگیرد.
اما کلاسهای موسیقی آن سالها بهشکل الان نبود. آنها محافل انسی داشتند که در آن مینواختند و مطالب را به دوستداران منتقل میکردند. همین حضور در کنار این افراد و علاقه عبدالله به تصنیفخوانی او را به یکی از مطلعترین چهرههای تصنیفخوانی در موسیقی سنتی ایران تبدیل کرد.
روحالله خالقی در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» درباره قدرت تصنیفخوانی دوامی نوشته: «درگذشته رسم بر این جاری بود که اشخاصی که دستگاهدان و آوازخوان کامل بودند، خواندن تصنیف را دون از شأن خود میدانستند و آنان که صدای ضعیفتری داشتند، در خواندن تصنیف و آوازهای ضربی علاقه بیشتری نشان میدادند و در این فن ورزیده میشدند و برای اینکه به وزن خوب آشنا شوند، ضمن خواندن تصنیف به نواختن تنبک نیز میپرداختند؛ فیالمثل رسم بود که میگفتند حسین طاهرزاده دستگاهدان و آوازخوان یا عبدالله دوامی وزنشناس و تصنیفخوان است.
هرچند تصنیفخوانی چون او که به ردیف و آواز کاملاً آشنایی و تسلط داشت، مثل تصنیفخوانهای امروزی نبود که از خواندن آواز عاجز باشد. او استعداد خاصی در پروراندن گوشههای آواز دارد؛ چنان که برخی تکهها را هم که خواندنش مرسوم نیست و تنها در موقع نواختن ردیف به کار میرود، به وضع خوشی میسراید؛ ازجمله گوشهای است در ماهور بهنام نیشابورک که همواره متعلق به ساز بوده، ولی دوامی این نغمه را به سبکی دلپسند میخواند.»
دلبستگی به موسیقی در سالهای جنگ، کودتا و تغییر حکومت
از اواخر قرن سیزدهم شمسی و سالهای آخر حکومت قاجار، کمکم گروههای موسیقی از کشورهای دیگر هم به ایران سفر میکردند و در کنار کنسرتهای سنتی، موسیقی فولکلور و اپرتهای خارجی هم در ایران روی صحنه میرفت. با ساخته شدن گراندهتل و راهاندازی سالن آن، دیگر کنسرت و ترکیب کنسرت نمایش به یکی از تفریحات اعیان در تهران تبدیل شده بود. با اینکه دولت ایران خود را در جنگ جهانی اول بیطرف اعلام کرد، اما هجوم قوای انگلیس و روس به ایران از جنوب و شمال، قحطی و بیماری را با خود به کشور آورده بود. احمدشاه جوان هم چندان از پس حل مسائل برنمیآمد و این شرایط زندگی را سختتر کرده بود. شاید موسیقی در این دوران تنها راه فرار مردم از سختیها بود.
در 15 بهمنماه سال 1297، کنسرتی در گراندهتل برگزار شد که شاید بتوان آن را اتفاق ویژهای در سالهای کاری دو دوست قدیمی دوران دبیرستان تربیت دانست. در آن شب رکنالدین مختاری رهبری ارکستر را برعهده داشت و قرار بود کنسرت نمایشی در چهارپرده اجرا شود. در پایان پرده چهارم، عبدالله دوامی به روی صحنه آمد و درحالیکه رکنالدین ویولن مینواخت و سایر گروه هرکسی ساز خودش را میزد، عبدالله شروع به خواندن یک تصنیف کرد. شب مهمی بود. در میان تشویق مخاطبان، دو دوست قدیمی نتیجه ماهها تمرینشان را به معرض نمایش گذاشته بودند و این در خاطر بسیاری از اهالی تهران ثبت شد.
در سالهای پس از کودتای 1299 و شروع حکومت پهلوی، با وجود سانسور و ممیزی که بر اشعار و موسیقی وجود داشت، اما راهاندازی مدرسه موزیک از سوی علینقیخان وزیری و اجرای کنسرتهای موسیقی سنتی کمک کرد تا این شکل از موسیقی در میان آثار خارجی که داشت راهش را به کشور باز میکرد، زنده بماند. در این میان عبدالله دوامی هم همیشه در کنسرتها و محافل انس موسیقی که برگزار میشد، حضور داشت و خود دیگر تبدیل به استاد و صاحب سبک شده بود که شاگردانی برای یادگیری سراغش میرفتند.
سال 1305 اتفاقی افتاد که دوامی را بهشدت آزردهخاطر کرد. مرگ ناگهانی درویشخان در یک تصادف، تا مدتها دوستداران او را در بهت و غم فرو برد و بسیاری از شاگردان او مثل دوامی تا مدتها دست به ساز نمیزدند و آواز نمیخواندند. تنها پس از مرگ درویش یک کنسرت به یاد او در چهلمین روز درگذشتاش در 11 دیماه 1305 در گراندهتل برگزار شد که در آن عبدالله دوامی حضور پیدا کرد. در بخشی از این یادبود، مرتضی محجوبی قطعهای را در ماهور با پیانو نواخت و عبدالله روی آن تصنیفی غمانگیز خواند. براساس اعلام کنسرتها در مطبوعات آن دوران، پس از این کنسرت تا سالها دیگر عبدالله دوامی در اجرای ارکستری شرکت نکرده.
بازار


استادی در هنرستان و کار روی ردیفها
در سالهای 1305 تا 1320 شرایط اداره کشور به نحوی پیش میرفت که هر فردی کمترین مخالفتی با دیکتاتوری داشت، تقریباً از انجام کارها منصرف میشد. عبدالله هم در این زمان کار در اداره مالیه را ادامه میداد و بیشتر وقتاش را روی تربیت شاگردان خصوصی گذاشته بود. با راه افتادن رادیو در سال 1319، شرایط برای اهالی موسیقی تغییر پیدا کرد و بیشتر موسیقیدانها به سمت رادیو کشیده شدند. اما عبدالله تا مدتها چندان تمایلی به حضور در این شرایط نداشت. شروع جنگ جهانی دوم ناگهان همهچیز را تغییر داد.
دو سال پس از شروع جنگ، ایران به اشغال نیروهای متفقین در آمد. پهلوی اول سقوط کرد و شرایط کشور بسیار آشفته بود. در این میان رکنالدین مختاری، دوست دوامی که در پهلوی اول به ریاست نظمیه رسیده بود، با سیاحهای از قتل و اعدام و شکنجه، محاکمه و راهی زندان شد. اما تنها 6 سال در زندان ماند. 6 سالی که کشور درگیر جنگ، اشغال، قحطی و جداییطلبیهای داخلی بود. در این سالهای سخت، دوامی فرصتی پیدا کرد و آرامآرام به شکلدادن ردیفهای موسیقی پرداخت.
وقتی مختاری سال 1326 از زندان آزاد شد، اداره هنرهای زیبا تصمیم گرفت مدرسهای شبانه برای تدریس موسیقی راهاندازی کند و به دستور دربار، برای اینکه مختاری بیکار نباشد، او را به ریاست این مدرسه برگزیدند. رکنالدین مختاری با اینکه دیگر چهره محبوبی در میان عام مردم نبود، اما تلاش کرد دوستان قدیمی خود را دور هم جمع کند و در آموزش موسیقی مفید باشد. عبدالله دوامی درباره اینکه مختاری از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کرده، گفته: «پس از تشکیل این مدرسه، مختاری از من خواهش کرد که در آنجا به تدریس آواز مشغول شوم.
بهجز من ابوالحسن صبا و علیاکبر شهنازی نیز در آنجا تدریس میکردند. از میان کسانی که به شاگردی من درآمدند محمود کریمی و خدیجهاشرفالسادات مرتضایی بودند که بیشتر از بقیه دل به کار بستند.» دوامی در توضیح روش تدریس خود در این مدرسه هم گفته: «من و استادان قدیمیتر همیشه سه ردیف داشتیم؛ ردیف ابتدایی، ردیف متوسطه و ردیف عالی که متاسفانه هیچیک از شاگردان آنجا نتوانستند به مرحله ردیفهای عالی راه یابند.»
موسیقی سنتی ایرانی 7 دستگاه اصلی دارد؛ شور، ماهور، همایون، نوا، سهگاه، چهارگاه و راست پنجگاه، هریک از دستگاهها یک مقام اصلی را تشکیل میدهد و هر دستگاه نغماتی دارد که به آن گوشه میگویند. در تئوری موسیقی ایرانی ردیف بهطرز قرارگرفتن آهنگها و گوشهها میگویند. ردیف کامل موسیقی سنتی ایرانی بهنام میرزاعبدالله ثبت شده که در دانشگاه هم همین تدریس میشود.
اما تا سالها ردیف آوازی مدونی وجود نداشت و عبدالله دوامی در تلاش بود این ردیف را شکل دهد. اما داشتههایش را برای خودش نگه میداشت، تلاشی در ضبط و نگهداری آن نمیکرد و فقط ضمن تدریس به شاگردانش انتقال میداد. از طرفی ردیف عالی که او در صحبتهایش به آن اشاره کرده، تشکیل شده از پیچیدهترین و مشکلترین ردیف دوامی که گوشهها در شکلهای مختلف در ردیف گنجانده میشود.
خانهنشینی و تربیت شاگردان بزرگ
پس از مدتی که عبدالله دوامی در هنرستان شبانه تدریس کرد، به ادامه کار تمایلی نداشت و خانهنشینی را انتخاب کرد. تا سال 1347، او شاگردان خصوصی خود را در خانه پرورش میداد ازجمله داریوش طلایی، نورعلیخان برومند، ناصر فرهنگفر و... اما در این سال سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران تصمیم گرفت موسسهای ایجاد کند بهنام «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران» که دو هدف به دنبال داشت؛ اولاً حفظ، پیشبرد و رواج ردیفهای موسیقی سنتی ایران و دوماً تلاش برای ایجادی محیط ویچه برای راهنمایی و ارشاد جوانان و آشنایی هرچه بیشتر آنها با موسیقی سنتی. در آن روزها نورعلی برومند از شاگردان عبدالله دوامی، جزو چهرههای اصلی شکل دادن این مرکز بود و با اصرار از استاد خود دعوت کرد که در راهاندازی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران همکاری کند.
دوامی هم پذیرفت و مدتی در این مرکز بهعنوان استاد حضور داشت. حتی در این دوران قراردادی با وزارت فرهنگ و هنر تنظیم کرد که طبق آن ردیف دوامی را به این سازمان برای انتشار بسپارد. اما پس از مدتی آن خلقوخوی گوشهنشینی او را از ادامه همکاری با این سازمان پشیمان کرد و از اواخر دهه 40 دیگر بهطور کامل به کنج عزلت خود در خانهای کوچک در محله جماران پناه برد. البته دیگر او به مرز 80 سالگی هم نزدیک شده بود و این موضوع هم در انصراف از ادامه کار با مراکز تدریس موسیقی، بیتاثیر نبود.
او در خانه، تنها شاگردان مخصوصی را میپذیرفت و شروط سختی هم داشت. هیچکس نباید هنگام تدریس، ضبط صوت به همراه میآورد. از طرفی، دوست نداشت کسی به او بگوید استاد چون معتقد بود؛ «به اوستای حمومی میگویند استاد». انگار دوامی از جهان بریده بود و آن گنجینه از ردیفهای موسیقی که در سر داشت را نمیخواست کسی دیگر با صدای خود او بشنود. این وضعیت باعث به وجود آمدن بدبینی شدیدی هم در او شده بود. در این دوران شاگردانی مثل محمدرضا لطفی، فرامرز پایور و محمدرضا شجریان تحت تعلیم عبدالله دوامی بودند.
شجریان در محضر دوامی
محمدرضا شجریان سال 1370 در مقالهای با نام «در کنار استاد دوامی» که در محله کلک منتشر شد، خاطراتش را از روزهای شاگردی عبدالله دوامی تعریف کرده. رابطه استاد و شاگردی که تا پایان عمر دوامی ادامه داشت. شجریان درباره اولین مواجهاش با عبدالله دوامی نوشته: «پاییز سال 1351 بود که روزی همراه استاد فرامرز پایور برای اولینبار به منزل استاد عبدالله دوامی در جماران رفتم.

خانهای دو اتاقه، کوچک، بسیار محقر اما تمیز. عبدالله خان در آن هنگام 81 ساله بود، جثهای نحیف و اندامی کوچک داشت و ما را به گرمی پذیرفت» محمدرضا شجریان در ادامه از تذکری که پایور به او درباره شاگردی دوامی میدهد، یاد میکند: «پایور نگاهی به من کرد و آهسته گفت: «عبداللهخان از ضبط صوت بدش میآید. مبادا ضبط صوت بیاوری که دیگر به منزلش راهت نمیدهد». پس از قولوقرارها شجریان هفتهای یک روز به خانه دوامی میرفته تا مشق آواز کند. اما مدتی که میگذرد بهقول خود او، تبدیل به نیمهخانه شاگرد میشود و حتی برای خرید و گردش در خیابانهای اطراف هم دوامی را سوار اتومبیلاش میکرده و به کارها و امورش رسیدگی میکرده.
شجریان برای اینکه حتی لحظهای از آموزشهای استادش جا نماند، از جایی بهبعد مجبور میشود زیر قولوقرارشان بزند. او خودش این ماجرا را اینطور تعریف کرده: «در خانه که بودیم دفتری داشتم که آموختههایم را در آن مینوشتم. اما هنگامی که در اتومبیل بودیم و من رانندگی میکردم، این کار امکان نداشت و او هم در اتومبیل عادت داشت که تصنیفی را زمزمه کند یا گوشهای از ردیف را برایم بخواند.
برای اینکه جواب سوالهایی را که در اتومبیل میپرسیدم فراموش نکنم یا تصنیفها و گوشهها از دستم در نرود، مجبور شدم یک ضبط صوت مخفی در اتومبیل کار بگذارم. ضبط صوت با یک کلید شروع به ضبط میکرد. استاد از این کار اطلاعی نداشت و من بسیار شرمنده بودم که چرا باید به اجبار دست به کاری بزنم که دوستم و استادم نمیخواهد. ولی نگرانی عمیقی داشتم که دیگر این موقعیتها پیش نیاید و پاسخ سوالاتم از بین برود».
اما مدتی که میگذرد اطمینان عبدالله دوامی به محمدرضا شجریان آنقدر زیاد میشود که نهتنها به او اجازه میدهد که ضبط صوت سر کلاسها بیاورد، بلکه قراردادی که با فرهنگ و هنر برای ضبط ردیفها بسته بود را به شجریان منتقل میکند تا این میراث ماندگار شود. او خودش درباره این قرارداد و ضبط تصانیف گفته: «به استاد دوامی اطمینان دادم که مانند مردمک چشمم از آهنگها و تصنیفها نگهداری خواهم کرد و تا درست یاد نگیرم آنها را اجرا و ضبط نخواهم کرد.
روز بعد ضبط صوت آوردم و ایشان دست خطی را که بهشکل قرارداد نوشته بودند به من دادند. توصیههای لازم را در آن یادآور شدند و مبلغ قرارداد هم ذکر شد. همان روز پاداشی که بهخاطر اجرای راست پنجگاه در جشن هنر شیراز از اداره رادیو گرفته بودم بهعنوان پیشپرداخت حضور استاد تقدیم کردم».
بعد از این قرارداد، به مدت یکسالونیم محمدرضا شجریان هفتهای دو روز بعدازظهرها به خانه عبدالله دوامی میرفت. در این جلسات عبداللهخان میخواند و شجریان ضبط و یادداشت میکرد. در مرحله اول براساس یادداشتهای قدیمی دوامی 250 تصنیف وجود داشته که باید ضبط میشده. اما درنهایت 140 تصنیف توسط محمدرضا شجریان ضبط و یادداشتبرداری میشود. براساس گفته شجریان، برخی از این تصنیفها با شعرهای گوناگون اجرا شده بود و وقتی این موضوع را به دوامی میگفته، او هم میپذیرفته.
البته علاوه بر شجریان، ردیف دوامی توسط ابولحسن صبا، محمدرضا لطفی و فرامرز پایور هم ضبط و ثبت شدهاند. لطفی در سال 1353 همراه با صفحه آنها را اجرا کرده. فرامرز پایور هم در کتابی با عنوان «ردیف آوازی و تصنیفهای قدیمی به روایت عبدالله دوامی»، ردیفهای آوازی دوامی را جمعآوری و به نت درآورده.
ازدواج دیرهنگام و مرگ
عبداللهخان دوامی تا 85 سالگی ازدواج نکرد. اما زمانی که دیگر افتاده شده بود و به نگهداری احتیاج داشت، تصمیم گرفت با خانمی که دوستان به او معرفی کرده بودند ازدواج کند. خانه کوچک جماران برای زندگی همراه همسر مناسب نبود و آنها به خانهای در نزدیکی سیدخندان نقل مکان کردند. اما خنکا و سکوت جماران کجا و ترافیک و سروصدای سیدخندان کجا. این موضوع خیلی در روحیه دوامی تاثیر گذاشته بود. او گوشش به اینهمه سروصدای ماشین و هیاهوی خیابان عادت نداشت و از قول محمدرضا شجریان نقل شده که همیشه از این موضوع گلایه داشت و با کنایه میگفت: «خانم از اینجا بیشتر از شمیران خوشش میآید».
مرگ نابهنگام و عجیب عبدالله دوامی هم در همین خانه سراغش میآید. او روزی از خانه بیرون میرود و چون کلیدش را فراموش کرده بوده، به جثه کوچکش اعتماد میکند و در سن 90 سالگی تلاش میکند از پنجره وارد خانه شود. همین کار باعث زمین خوردن او و شکستن لگناش میشود. او را که به بیمارستان میرسانند برای اینکه از درد ناشی از شکستگی فرار کند، قرصهای مسکنی که در اختیارش گذاشته بودند را زیادی از حد تجویزشده، میخورد و دچار مسمومیت دارویی هم میشود. این دو اتفاق باعث میشود جسماش طاقت نیاورد و در شب 20 اردیبهشتماه 1359 در بیمارستان فوت کند.